دقيقه ها - ساعتها - روزها

ساخت وبلاگ
و این آخرین ماه سال در بیست و دومین سالی که آخر سالش سر کار هستم...سال اولش به عادت دانشگاه فکر می کردم کلن هفته آخر تق و لق است دیگر...برنامه گذاشتیم برویم مسافرت! که دیدم اوه! ماهیت این کار مالی است و با دردسر توانستم مرخصی بگیرم و چه حالی داد آن سفر ه ن د که از قضا اولین سفر خ ا رج ی ام بود...وقتی برگشته بودم اصلاً نمی توانستم دوباره با اد ار ه و فضاهایش کنار بیایمسال بعدی داشتیم خانه امان را عوض می کردیم. داشتیم می آمدیم خانه خیابان ستارخان و فکر کنم توی همین خانه برای بار سوم باردار شدم. دو دفعه ی قبل که آن همه سختی کشیده بودم...چقدر هم از اوضاع خیلی خوشحال نبودم. ش م یم آمد تهران. دوستهایش انگار مثل جت پیشرفت می کردند و می آمدند تهران و ما درجا می زدیم... ش م یم کار پررونق مثل آنها نداشت. دائماً سفر خارجی بودند. آپارتمانها از متراژهای 50 و 60 می شد 200 و 270 در محلات بالای شهر و زنهایشان به شدت پز دادن را بلد بودند. چقدر سخت می گذشت به من... ارزشها کلاً دگرگون شده بود؛ درس خواندن کیلویی چند؟ دانشگاه فلان و بهمان که چه؟ پول و قرتی بازی و افه بیداد می کرد...در سال های بعد بعضی وقتها رفتم مسافرت...بعضی وقتها تق و لق بود آخر سال ولی نه این که نیایی...در 6 سال گذشته که شلوغترین و قاطی پاطی ترین آخر سال های کاری را داشتم...سال 94 را که خیلی نفهمیدمسال 95 یک پنجشنبه آمدم و پنجشنبه ی سختی هم بود و وای آن رفتارهای این زنک ... برای موا فق تنامه و 27 ام باز رفتم یک سفری که خوب بود :) و ی ت ن ا مسال 96 - 97 - 98 - 99 - 400 -401 چه آخر سال هایی... با این ردیف از گ ل اوس کول و یک معاون دیوانه و رئیس دیوانه تر و به غایت عوضیچه ها گذشت...و در این بین ماجراهای دیگر...کرونا! آن سالی ک دقيقه ها - ساعتها - روزها...
ما را در سایت دقيقه ها - ساعتها - روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tarlan2010o بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 22:37